Dienstag, August 29, 2006

سلام، بعد از حدود يک سال و پنج ماه برگشتم. البته هنوز نمی​دونم که موندنی می​شم يا نه. ولی يه شور دوباره دارم برای نوشتن. يه اتفاقاتی در حال رخ دادنه. يه​سری تغيير، تحول. دارم اومدن اين تغييرات را حس می​کنم، برای تحولات جديد بايد ولی از قبلت يه​کم جدا بشي، شايد هم خيلی. بايد اين فصل از زندگی را بست تا فصل جديد بتونه باز بشه. بين اين دو فصل بودن ولی خيلی بده. از گذشته​ات نمی​خوای به​راحتی جدا شی و به تغييرات نمی​خوای به​راحتی تن بدی. اين روزها پر از ترديد​ها و تشويش​هاست. روزهای بهانه و تشويش، روزگار ترانه و اندوه.... روزگار سکوت و تنهايي، پی هم​انس خويشتن گشتن...نمی​دونم اين پست را اصلا بذارم يا نه. نمی​دونم اصلا آپديت کنم يانه، اين روزها جواب بیشتر سوال​ها نمی​دونم است. فکر می​کنم بايد بذارم اون​چيزی که داره مياد بياد.