Dienstag, März 16, 2004

از خواب پا می شي، پنجره را باز می کني، صدای چهچه پرنده ها می پيچه تو اتاق، بهار داره مياد. شروع می کنی به شستن دست و صورتت، يه صدايی مياد، گوشات را خوب تيز می کني، صدا آشناست، يه صدای آشنای دور، صدای به زمين کشيده شدن جاروی رفتگری که هر روز صبح کوچه ها را جارو می کرد. يه لحظه قاطی می کني، فکر می کنی ...ايران...نه...آلمان...آره بابا اينجا ايران نيست. ولی صدايی که شايد معمولا ناخوشايند بوده، جزء دلنواز ترين صداها می شه. یاد ایران بخیر!

Keine Kommentare: