روزای آخر را در آپارتمان فسقلیم و در شهر فسقلیم( برای ما ایرانی ها که به شهر ۱۲ میلیونی عادت داریم، شهر زیر ۱ میلیون جمعیت فسقلی حساب می شه) میگذرونم. این آپارتمان و این شهر همراه بود با خاطره های خوب و بد، خاطره هایی که به یادآوردنشون هنوز دل را به درد می آرن و خاطره هایی که یادآوریشون لبخند به لب می نشونن. شش سال و نیم زندگی در این شهر را پشت سر می ذارم به امید این که شهر جدید روزهای بهتری را به ارمغان بیاره
خوشحالم که دارم از اینجا می رم، برای این که فکر می کنم شهر جدید محل تجربه های بهتری خوهد بود، با آدم های بیشتری آشنا خوهم شد، که البته مطمئن نیستم دوست داشتنی تر هم خواهند بود. به قول یکی از بچه ها برم اونجا لات تر می شم، بیشتر الواتی می کنم، بد هم نیست، دیگه باید از سال های آخر دهه ی بیست زندگی استفاده کرد
این سال ها دیگه برنمی گردن
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen