Freitag, Juli 06, 2007

یکشنبه ۱۷ دی ۸۵، ساعت ۵ و ۲۰ دقیقه ی عصر.تهران، کافه ۷۸
قهوه ترک با شیر سفارش دادم و از فضای اینجا با سیگار فیلیپ موریس لذت می برم. تنها اومدم، یه کتاب هم با خودم آوردم برای خوندن. تنها اومدم چون کسی پایه نبود، نه اینکه کسی نبود که همراهیم کنه، نه، کسی نبود که بیاد و با این فضا حال کنه. موزیک ملایم بی کلام. اینجا کافیه قلم را به دست بگیری، خودش می نویسه. چقدر حال می ده بعضی وقتا یه پکی بزنی و بری توی عوالمی که بیشتر اوقات بهشون اجازه ی اظهار وجود نمی دی. امشب مشخص می شه که پروازم عقب می افته و می تونم ۳ روز بیشتر ایران بمونم یا نه. اصلن نمی دونم که آیا واقعن می خواهم بیشتر بمونم یا نه. امروز یکی از دوستان می پرسید که آیا میخوام ایران زندگی کنم؟ جوابی برای این سوال نداشتم.به این فکر کردم که چقدر از دوستان ایرانم فاصله گرفتم، چقدر در این چند سالی که ایران نبودم عوض شدم، بقیه ی فکرها دیگه روی کاغذ هم نمیان، همون جا توی ذهن، شکل گرفته و نگرفته دفن میشن

4 Kommentare:

... hat gesagt…

آدمک عزیز . اگر از من میپرسیدند که میتونم تو ایران زندگی کنم بدون فکر کردن میگفتم نه زیرا که محیط آنچنان فرق کرده که مثل خودت فاصله ی زیادی با تمام دوستان و عزیزانی که در آنجا دارم گرفتم . دیگه اونجا جای من با این ذهنیات و اخلاقیاتم نیست . ولی خوب همیشه یک گوشه قلبم به اونجا تعلق داره و این هیچوقت تغییر نمیکنه .امیدوارم که در ایران ایام به کامت بوده باشه و بهت خوش گذشته باشه . نمیدونم چرا دیر باخبر شدم که مطلب جدید نوشتی ولی خوبه که باز به لطف بلاگ رولینگ خبردار شدم . مراقب خودت باش . سبز باشی .

Anonym hat gesagt…

to khhob minevisi, ravoon sade va delneshin.

p-f hat gesagt…

اگر این ظلال نابخرد تاریکِ فراق
برود دورترک
پوپک مستِ خیالِ دلِ من
رام تر آرامتر
می زند پر به سکوت
تا نشیند در بند
که جهان تنگ تر از
کابُکِ آویخته ی چشم تو است

اگر این ظلال نابخرد تاریکِ فراق
برود دورترک
من تو را فاصله نیست
که جهان تنگ تر از
قطره ی بارانی چشمان تو است

پای هر پیچک ناز احساس
تو مرا می بینی بازهم با آهنگ
که افق می بوسد دانه دانه گل سنگ

اگر این ظلال نابخرد تاریکِ فراق
نرود دورترک
چه کسی مرثیه ای خواهد خواند
وقت نیلوفر ٍخواب؟؟؟

Anonym hat gesagt…

عجیب این جملات به گوشم خورده / این 2 دلی حتی برام آشناتره / هرروز راجع به این هفکار صحبت میکنم با دوست شما یعنی دخترخاله خودم : فریسروش
نمیدونم این شمایی که رو فریس تاثیر گذاشتی یا فریس رو شما ولی وقتی داییمومیبینم میفهمم که این اونجاست که رو همه تاثیر گذاشته !