Montag, Mai 17, 2004

فاطمه آليا : تعدد زوجات در نهايت به نفع زنان است

می گن دشمن دانا بهتر از دوست داناست. خیلی حرف درستيه. اصلا کی گفت اين خانوم دوست ماست.
کی رو باید ببینیم اگه بخوایم از دست يه سری آدمای.... که مملکت را گرفتن دستشون نجات پيدا کنیم؟؟؟!!

Montag, Mai 10, 2004

يه قانونی از اين ترم در استان ما اجرا می شه مربوط به دانشجوها و اون اينه که هر دانشجويی بيشتر از ۴ ترم بيشتر از مدت تعيين شده (گرفتین چی شد؟!) درسش طول بکشه، بايد ترمی ۶۵۰ Euro پرداخت کنه. امروز در روزنامه ی دانشگاه خوندم که حدود ۶۰۰۰ دانشجو مشمول اين قانون شدن، و اين يعنی ۴/۱ ( بخونيد يک چهارم، نه يک و چهار دهم) تعداد کل دانشجويان. جالب نيست؟!!! فکر نکنيد دانشجو های اينجا تنبلن ها، نه بابا درسا سخته، تازه خيليا هم بايد در کنار درس کار کنن. خب زندگی سخت شده !!!

Sonntag, Mai 09, 2004

فرودگاه "امام خمينی" باز نشده بسته شد!

وقتی صاحب نداره، نداره ديگه. يکی دستور بازگشايی می ده، يکی دستور بستن. وقتی هر نهادی خودش را همه کاره ی کشور بدونه، بهتر از اين نمی شه. نه قانون هست، نه هماهنگي، نه مديريت. آدم متاسف می شه، شرمنده می شه. ما خيلی فاصله داريم با يک جامعه ی متمدن انسانی. ما هنوز بلد نيستيم به عقايد هم احترام بذاريم، ما هنوز نمی دونيم رعايت قانون يعنی چيه.قانون های ما هنوز روی کاغذ هستن، اکثرا يا اجرا نمی شن يا اگه می شن نه کامل، فقط تا حدی که به نفع اجرا کننده باشه. نه، هنوز خيلی زوده برای يک جامعه ی آزاد و دمکرات، هنوز خيلی کار داريم تا خيلی چيزها را ياد بگيريم.
اظهار نظر ملاحسني در مورد فيلم مارمولک

پيک ايران :

ملا حسني امام جمعه معروف شهر اروميه در يکي از خطبه هاي نماز جمعه به اظهار نظر در مورد فيلم جنجال برانگيز مارمولک پرداخت و گفت " چندي قبل هم يکي از اين نفوذيها علماي ما را به تمساح تشبيه کرده بود " ( منظور کاريکاتور تمساح مصباح يزدي است ). ملا حسني گفت " من نمي دونم چرا اين نفوذيهاي امريکائي همش حول و حوش مار و مارمولک و سوسمار دور ميزنند , هر چي فکر کردم نفهميدم , حتما اين دسته از جانوران جزو حيوانات استراتزيک هستند ".

Samstag, Mai 08, 2004

*كميسيون زنان اتحاد جمهوری خواهان ايران :
اخراج زنان ايرانی همزی با مرد افغان و كودكان ايرانی را از ايران متوقف سازيد!


*نقدی به نامه كميسيون زنان اتحاد جمهوريخواهان
دفاع از حقوق ۳۲ هزار زن ايرانی يا
اشاعه ناسيوناليسم؟


*نگاهی بر نقد خانم مژده فرهی به نامه كميسيون زنان اتحاد جمهوريخواهان
دفاع از حقوق شهروندی زنان ايرانی،
ناسيوناليسم نيست!
وارد می شم، صبح بخير مي گم و اينکه کارم چيه؟ پاسم را می خواد و می پرسه که آيا مدارک لازم همراهم هست؟ اه ه ه ه، به گواهی تحصيلی فکر نکرده بودم، می پرسم کارت دانشجويی کافي نيست؟ می گه نه.نگاه می کنم توی کيفم.اول هر ترم ۳ تا از اين گواهيا می دن و معمولا يکيش را همون اول می ذارم تو کيفم که اگه تصادفا لازم شد داشته باشم. يه نفس راحت!! می گم همراهمه. يه فرم می ده که پر کنم. آخراش هستم که شماره ی ۱۷ برای ميز ۵ را صدا می کنن. ميرم تو. توی سايتشون نوشته که بعنوان خوش برخوردترين اداره ی مربوط به کار خارجيها در آلمان جايزه گرفتن.لنخند می زنم، صبح بخيری می گم و می شينم.خانم پشت ميز ۵ هم لبخند می زنه، ولی انگار هميشه توی نگاهشون یه چیزی هست که منفيه انگار میخوان اذیت کنن به قول معروف گير بدن، شايد هم من اشتباه می کنم و اين دقيق بودنشون را می رسونه، نمی دونم.مدارکم را می خواد. هنوز در رشته.... شهر .... درس می خونيد؟ - بله. درآمدتون از کجاست؟‌ چه سوال احمقانه اي، خوب آدم يا کار مي کنه، يا والدينش کمک می کنن يا دانشگاه.منتظرم که اين لعنتی را بالاخره توی پاس بزنه، نخير نميشه، بايد تلفن بزنه و يه چيزی را بپرسه. بخير می گذره، هنوز منتظرم، چقدر بدم مياد از اينجا نشستن و مثل متهما سوال جواب پس دادن. نخير، بايد از دانشگاه سوال کنه که دانشجوی خوی هستم؟ درسام را به موقع پاس می کنم؟ نکنه الکی اینجام و درس نمی خونم؟! عصبانیم و با اخم بهش نگاه می کنم، می گه، حتما شنیدید، این روال کار ماست. بعد یه مهر گنده ی "از اعتبار افتاد" می زنه روی ویزای قبلی و یه تیکه کاغذ می ده دستم و می گه تا از دانشگاه جواب بیاد طول می کشه، فعلا این اقامت ۳ ماهه.... بهتون خبر می دیم که کی دوباره بیایید.

Donnerstag, Mai 06, 2004

توی يکی از کافه های جديد دانشگاه نشسته بوديم با بچه های ايراني، يکيشون گفت که چقدر خوبه آدم اينجا راحت و بی دقدقه با دوستای دختر و پسرش می شينه و گپ می زنه، ما همه گفتيم خوب تو ايران هم هر جا بگی يه کافی شاپ باز شده و همه تقريبا به همين راحتي، شاید کمی محدود تر می تونن با هم ارتباط داشته باشن، بعد اين دوست ما گفت آخه اونقدر هم ارزون نيست که هر کسی از عهده اش بر بياد، ياد حرف بابا افتادم که می گفت شما توی ايران هر جايی که بزرگ شديد، فکر می کنيد همه جا اونجوريه، فقط محيط اطراف خودتون را ديديد. اين دوست ما می گفت توی خوابگاه يه روز موقع غذا دادن که می شه يه پسری ظرفی برای سوپ آورده بوده که سوراخ بوده و با دستش جلوی سوراخ را گرفته بوده که سوپ نريزه. نمی دونم، قاطی کردم، یه پسری اونجوری زندگی می کنه، یکی ماشین ۲۰، ۳۰ میلیونی زیر پاشه، از خودم بدم اومد، مسایل کوچیک را اونقدر بزرگ می کنیم، و می خوایم بگیم که نه، ما هم مشکل داریم، با خیال راحت نشستیم اینجا، شعار می دیم، نفسمون از جای گرم بلند می شه، خوب حق داره کسی که اونقدر گرفتاری داره فکر سیاست و آزادی و دمکراسی نباشه، گرچه اگه آزادی و دمکراسی نباشه، از چيزای ديگه هم خبری نيست. بعضی وقتا آدم قاطی می کنه، ارزشهای ذهنی ش بهم می ريزن.

Samstag, Mai 01, 2004

روزی بود، روزگاری بود، مردانی بودن، از سر زمین که ميومدن به زنشون می گفتن: ضعيفه، پس اين چايی چی شد؟ يه چند سالی که گذشت از بازار که برمی گشتن خونه می گفتن: عيال، چايی بيار!! باز هم چند سالی گذشت تا رسيد به زمان ما. حالا از شرکت که میان خونه می گن: عزيزم چايی مياری؟!! مرد همون مرد موند و زن هم همون زن خوب و فرمانبر پارسا. و هر دو همون جوری تربيت شدن که مادراشون و مادر بزرگاشون تربيت شده بودن.

جای دور نريم،خودم و خودت را می گم. اونقدر از بچگی شنیدیم این کار مردونه س، اون کار زنونه، کار خونه مال زنه، وا، مرد را چه به ظرفشوری، مرد که بلد نیست بچه داری کنه( خوب البته!! آخه ما از توی شکم مامانمون بچه داری یاد گرفتیم.) دیگه این حرفا لا به لای ذهنمون جا گرفته و البته خیلی حرفای دیگه. هر چی سعی می کنیم اینجا و اونجا سوتی ندیم، می بینیم نمی شه، نخیر بد جوری این چیزا رفته تو کله مون، اگه یه روز به حرفایی که می زنیم یا به کارایی که می کنیم دقیق بشیم، می بینیم بعععله.