رنج بی پایان قربانیان اسارت جنسی نظامی ژاپن
حتما بخونيد، خيلی وحشتناکه، غير قابل توصيف.
----------------------------------------------------------------------
این متن کامل مطلب بالاست از ایران امروز، برای کسانی که ایران امروز را بهخاطر فیلتر شدن نمیتونن باز کنن!!
رنج بی پایان قربانیان اسارت جنسی نظامی ژاپن
جلوه جواهری
www.hastia.org
چه دردهایی ارتش ژاپن بر قربانیان بردگی جنسی نظامی وارد آورد؟
موضوع و مسئله " بردگی جنسی نظامی" ، جنایاتی را که ارتش ژاپن به صورت سازمان یافته و حساب شده با تجاوز به حقوق بشر زنان مرتکب شده، مورد ارزیابی و رسیدگی قرار داده است. در طی جنگ جهانی دوم به اجبار ارتش و دولت ژاپن، حدود 200000 دختربچه و زن آسیایی از طریق اجبار(آدم ربایی) و فریب( پیشنهاد دروغی شغل ) برای تقویت و تازه کردن قوای جنگی سربازان، آماده شدند.
زنان به میدان و مناطق جنگی که سواره نظام ها مقیم بودند، انتقال و محبوس شدند. آنان درمدت حبس، حق رد درخواست خدمات جنسی را نداشتند. اگر چنین می کردند به سختی مورد ضرب و شتم قرار می گرفتند.
در مورد زنان کره ای، شهادت قربانیان این فاجعه حاکی از آن است که رنج سنی آنان میان 9 تا 29 سال و طول مدت خدمت آنها بین 1 تا 14 سال بوده است. این زنان یا در یک مکان می ماندند و یا با سربازان منتقل می شدند. در طول خدمت، اکثرا مورد تجاوز حداقل 5 و حداکثر 45-50 سرباز در روز قرار می گرفتند.
طبق جدول بالا بیشترین قربانیان بین 14 تا 19 سال را داشته اند و بیانگر این است که سن معیار مهمی در گزینش قربانیان بوده است.
در نمونه های بسیار جوان، بدن آنان تحمل حمله های جنسی مداوم را نداشت. زمانی که آنها حیض بودند مجبور به استفاده از پنبه برای بند آوردن خونریزی می شدند تا بتوانند خدمات جنسی به سربازان را ادامه دهند. این موارد و تجاوزهای مشابه منجر به مرگ بسیاری از زنان به دلایلی نظیر ابتلا به مرض های مقاربتی مسری(سیفیلیس) و حمله های وحشیانه و حیوان گونه سربازان، شد.
بعد از جنگ، ارتش ژاپن بسیاری از آنان را مجبور به خودکشی نمود تا جنایات مرتکب شده خود را پنهان سازد! در موارد دیگر آنها یا تبدیل به فاحشه شدند و یا توسط ارتش ژاپن قتل عام گردیدند. قربانیانی که قادر به بازگشت به وطنشان بودند از تاثیرات بعدی این بردگی- نظیر اجتناب از تماس با دیگران(نوعی انزوا طلبی)، قادر نبودن به ازدواج، و حتی در صورت ازدواج قادر نبودن به بچه دار شدن به دلیل معیوب شدن دستگاه تولید مثل در طی بردگی جنسی- در امان نبودند. به همین دلیل اکثربازماندگان 60 سال گذشته را مجبور شدند با کشیدن دردهای نه تنها فیزیکی بلکه روحی، زندگی کنند.
• درد و عذاب پایان ناپذیر بازماندگان بردگی جنسی نظامی توسط ژاپن
از سال 1991 تا 30 آپریل 2005، تعداد قربانیان گزارش شده از بردگی جنسی نظامی توسط ژاپن مجموعا 212 زن می باشد. از بین آنها، 81 نفر مرده اند و تنها 131 نفر زنده مانده اند. بیشتر بازماندگان به انواع مختلف بیماریهای رحم و مقاربتی مسری چون سیفیلیس مبتلا هستند. بسیاری از نقصان شنوایی، تضعیف استخوانها، آرتوروز و ... – در اثر خشونت و حمله های دائمی که از سوی سربازان و افسران "ایستگاه استراحت" متحمل شدند- رنج می برند.
کار دستگاه های هاضمه آنها در اثر سوءتغذیه به هم ریخته و مختل شده است. متاسفانه برخی از آنها به دلیل جنایاتی که متحمل شده اند به الکل پناه برده اند. برخی نیز مبتلا به صرع، توهم، هیستری و بیماریهای روحی دیگر در اثر استفاده از مواد مخدر شده اند. به برخی از آنها داروهایی چون تریاک برای جلوگیری از حاملگی در مدتی که تحت خدمت ارتش بوده اند داده شده است. در زیر به شرح سه مورد می پردازیم.
مورد 1: خاطراتی که دائما بصورت کابوس تکرار می شوند.(خانم مام پیلجی 78 ساله)
خانم مام مجبور به کار در یک ایستگاه استراحت در منچوری بوده است. یک روز او به یک سرباز مست که دائما به او آزار می رسانده، لگد می زند. در نتیجه سرباز عصبانی، همه لباس های او را پاره کرده و وی را به سختی کتک می زند. او حتی به این هم راضی نمی شود و بعد از زدن او، زیر بغل های او را با چوب های غذاخوری بسیار داغی می سوزاند و وی را با بی رحمی تمام مجبور می کند که در آن حال و وضعیت به او سرویس جنسی ارائه کند به آن گونه ای که او می خواهد. اکنون پس از گذشت چندین سال خانم مام عذابش ادامه می یابد با کابوس هایی از چنین اتفاقاتی. از خواب می پرد، جیغ می کشد، در رویاهایش سعی در فراموش کردن و مقاومت کردن در برابر سربازان ژاپنی دارد.
مورد 2: تاثیرات بعدی بردگی جنسی در کودک ادامه می یابد (خانم چوی کیوانگسان 77 ساله)
خانم چوی در ایستگاه استراحت به سیفیلیس مبتلا شده است. وی پس از بازگشت به خانه، ازدواج کرده و صاحب پسری می شود. به هر حال به دلیل تاثیرات سفیلیس، پسرش به لحاظ ذهنی ناتوان است. هم اکنون هر دوی آنها به زندگی خود با درد ادامه می دهند.
مورد 3: هنوز قادر به بازگشت به وطنش نیست، وی در یک کشور خارجی در حسرت دیدار میهنش زندگی می کند. ( یی گواینی او 77 ساله)
زندگی کنونی در پکن، چین. خانم یی در شمال استان چانگ چونگ، چی اونگ یو، به دنیا آمده و در سن 17 سالگی به اجبار به یک " ایستگاه استراحت" منتقل گردیده است. در هر صورت، زمانی که جنگ به پایان می رسد، سربازان ژاپنی تمام زنانی را در زمینی رها کرده و فرار می کنند.
در نتیجه خانم یی در چین با باقی قربانیان بردگی جنسی، بدون هیچ پول و امکاناتی، رها می شود. آنان بدون پول امکان بازگشت به خانه را نداشتند.
• اقدامات انجمن کره ای زنان بازمانده از بردگی جنسی نظامی توسط ژاپن (از این پس انجمن کره ای تنها را به کار می بریم)
نمایش چهارشنبه:
در 8 ژانویه 1992، انجمن کره ای ، نمایش چهارشبه ها را برای حل مسئله ترتیب داد. بنابراین ظهر هر چهارشنبه فعالان زیادی جلوی درب سفارت ژاپن در مرکز کره، سئول، با نمایش فعالیت های حمایتی خود در این گردهمایی شرکت می کنند. از آن روز به بعد، نمایش چهارشنبه ها هر هفته انجام می شود. در 17 مارس ، 2004 سئول و انجمن کره ای ششصدمین نمایش هفتگی خود را جشن گرفت.
اقدامات رفاهی برای بازماندگان:
انجمن کره ای برای کمک به بازماندگان، خدمات متعددی را مانند خدمات پزشکی و مشاوره ای و کمک به برگزاری مراسم تشییع جنازه انجام داده است. به علاوه انجمن کره ای مکانی را برای نگهداری زنان مسن پیشنهاد ی دهد تا بتوانند در آنجا استراحت کرده و در برنامه های مراقبت بهداشتی مختلف شرکت نمایند.
همبستگی با سازمان های بین المللی حقوق بشر زنان :
از سال 1992، انجمن کره ای توصیه هایی را از کمیسیون های مختلفی که تعهدات دولت ژاپن را مد نظر دارند، مانند کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل، کمیسیون بین المللی انجمن حقوق دان ها و کمیته کارشناسان اجرای کنوانسیون ها و توصیه های ILO .
سازماندهی همبستگی آسیایی برای مسئله " ایستگاه استراحت":
علاوه بر اقدامات محلی، انجمن کره ای برای برقراری ارتباط و همبستگی با سازمان های آسیای دیگر که فقدان آن مسئله ای برای آنان به شمار می رفت کوشش نمودند. از سال 1992، این انجمن جلسات همبستگی با سازمان های مدنی ژاپن و دیگر ملتهای آسیایی قربانی برای حل این مسئله بصورت جمعی، سازماندهی کرد.
2000 دادگاه بین المللی جنایات جنگی زنان برای محاکمه بردگی جنسی نظامی ژاپن:
از 7 تا 12 دسامبر، دادگاه بین المللی زنان در توکیو برگزار گردید. در دادگاه، دولت ژاپن متهم به جنایات جنگی مرتبط بابردگی جنسی نظامی بود. لحظه تاریخی مهمی بود زمانیکه کره شمالی و جنوبی به طور مشترک اقدام قانونی کردند. متعاقبا هیات منصفه رای به محکومیت دولت ژاپن و امپراطوری هیروهیتو به جنایات جنگی داد.
مرکز جنگ و حقوق بشر زنان:
در 20 ژولای 2001، انجمن کره ای مرکز جنگ و حقوق بشر زنان را تاسیس نمود که تحقیق و آموزش و جمع آوری اطلاعات مربوط به حقوق بشر زنان به خصوص رسیدگی به تضییع حقوق بشر زنان در جنگ های مسلحانه را بر عهده دارد.
ساخت موزه جنگ و حقوق بشر زنان :
انجمن کره ای زمان درازی بود که نیاز به ساخت موزه ای در ارتباط با بردگی جنسی نظامی توسط ژاپن را حس می کردند و سرانجام در دسامبر 2003 این طرح اجرا شد. این موزه برای بازیافت عزت و حقوق انسانی زنان ایستگاه استراحت تاسیس شد. انجمن کره ای کمپینی را در موزه برپا کردند. تا کنون مردم زیادی از همه گروه ها، مانند گروه های اجتماعی، ژورنالیست ها، گروه های دانش آموزی، سیاسی ها، و تعداد زیادی از آکادمیک ها به این کمپین پیوسته اند.
• با این وجود حکومت ژاپن به نادیده گرفتن توصیه های سازمان ملل ادامه می دهد.
از طریق پیکره های بین المللی چون کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل و کمیته کارشناسان اجرای پیمان نامه ها و توصیه نامه ILO ، از طریق یک همبستگی بین المللی سعی شده تا حکومت ژاپن تحت فشار قرار گیرد تا به رسما از قربانیان این فاجعه عذرخواهی کرده، به آنان غرامت پرداخته، عاملین و مسئولان مربوطه را مجازات نموده و گزارش تاریخی صحیح تهیه نماید.
همچنان، دولت ژاپن به بی توجهی و رد توصیه های کمیته بین المللی و اجتناب از پذیرش مسئولیت قانونی برای تحقیق حقیقت، عذرخواهی از قربانیان، پرداخت غرامت، و تنبیه مسئولان جنایت، ادامه می دهد. به جای آن دولت ژاپن سعی در مخدوش کردن مسئله به این شکل دارد که از این حوادث هیچ گونه اطلاعی در زمان وقوع آن نداشته است و تنها در 1993 زمانی که مدارک غیر قابل انکاری درباره قربانیانِ موجود بوسیله محققان مستقل و خصوصی ارائه گردید، آنان به این امر اعتراف کردند. این محققان آشکارا اعترافات دولت ژاپن مبنی بر این که طرح و حمایت از بردگی جنسی نظامی توسط ژاپن شاید به طور طبیعی اجتناب ناپذیر بوده است را منتشر کردند.
با وجود این ، همچنان، آنها بر سر اینکه هیچ تعهد و مسئولیت قانونی در این مورد ندارند بحث و جدل دارند.
با این وجود دولت ژاپن نتوانست به نادیده گرفتن توصیه های سازمان ملل و سازمان های دیگر بین المللی برای حل این مسئله ادامه دهد. بنابراین در 1995 صنوق زنان آسیایی (AWF) تاسیس شد. تاکنون AWF، طفره رفتن از مسئولیت قانونی و تلاش برای حل این مسئله از بعد معنوی را برای ژاپن میسر ساخته است.
تاسیس AWF آشکارا نشان میدهد که حکومت ژاپن عمق جنایات اعمالش در تاسیس نظام بردگی جنسی نظامی را تشخیص نداده است. دولت ژاپن باید از قربانیان این جنایت عذرخواهی و به آنان غرامت پرداخت نماید به این دلیل که مرتکب جنایات جنگی و جنایات ضد بشری وحشیانه ای شده است و طبق این جنایات هم به حقوق بشر زنان و هم پیمان نامه بین المللی منع کار اجباری تجاوز نموده است.
مخبر ویژه خشونت علیه زنان کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل، رادیکا کوماراسوامی، در گزارش سال 1997 خود به کمیسیون پیشنهاد داد تا حکومت ژاپن به جای پول جلب نظر AWF ، غرامت قانونی مناسبی به قربانیان بپردازد. همچنین گی جی مک داگال، مخبر ویژه زیر کمیسیون تجاوز جنسی سیستماتیک، بردگی جنسی، و شبه بردگی هایی که در طی جنگ مسلحانه رخ می دهد، توضیح داد که AWF در هیچ یک از مفاد، غرامت قانونی پرداخت نکرده وصندوق اجرایی جدیدی با یک نمایندگی مناسب بین المللی برای پرداخت این غرامت باید تاسیس شود.
• قربانیان در واقع از جامعه بین المللی چه می خواهند؟
قربانیان فاجعه هر چهارشنبه به تظاهرات در روبروی سفارت ژاپن ادامه می دهند. آنان خواستار غذرخواهی رسمی و تصحیح توصیف مسئله در کتابهای تاریخ ژاپن می باشند. آنها نگرانند و به دولت ژاپن بدگمان، زیرا فکر می کنند این دولت به سادگی منتظر است تا آنان بمیرند و بنابراین مشکلات بردگی جنسی نظامی توسط ژاپن بیصدا تحلیل خواهد رفت. آنها در حال دست و پا زدن با زخم های حاصله از این بردگی، همچون جراحات فیزیکی و روحی هستند و منتظرند و امیدوار تا بالاخره روزی مسئله حل شود قبل از آنکه بمیرند. همچنین آنها امیدوارند که جامعه بین المللی به فشار آوردن بر دولت ژاپن تا گرفتن نتیجه قابل قبول ادامه خواهند داد.
قربانیان بر این باورند که حل بردگی جنسی نظامی توسط ژاپن از دوباره پیش آمدن خشونت و جنایات جنسی در آینده جلوگیری خواهد کرد. همچنین، امیدوارند که زنان سراسر جهان که اکنون از خشونت اعمال شده علیه زنان در جنگ رنج می برند(جنگ داخلی یا جنگ خارجی)، نیرویشان را جمع کنند و به امید روزهای بهتری باشند.
در 9 می 2004، یکی از مقالات نیویورک تایمز عکسی از سربازان ژاپنی در حال شکنجه اسیری از کره را با عکسی ازشکنجه اسیر عراقی توسط سربازان امریکایی مقایسه می کند. حوادث موازی که یکی صد سال پیش و یکی امروزه اتفاق افتادند. اسیر جنسی ارتش سابق ژاپن، خانم یانشیم کیم(79 ساله) نامه ای به دولت و نمایندگان مجلس ملی کره در مقابله با تصمیم دولت مبنی بر ارسال سربازان به عراق، نوشت.
در نامه او می گوید:
" من دلم هیچ نمی خواهد اما در حال مرگ هستم. تا دو روز بعد از تماشای عکس هایی ازشکنجه زندانیان عراقی توسط سربازان آمریکایی در تلویزیون خواب و خوراک نداشتم. با این تصاویر بسیار وحشتزده شدم چرا که آنها مرا به حوادثی که در زمان 13 سالگی ام بر من گذشته بود برگرداندند. زمانی که توسط ارتش ژاپن دستگیر شدم سربازی بعد از پاره کردن شلوار جدیدی که مادرم برایم دوخته بود شروع به خنده عصبی نمود زیرا من حاضر به در آوردن لباسم نبودم. بعد از دو روز من سعی کردم فراموش کنم، عکس هایی از حوادث واقعی گرفته می شوند و من نمی توانم بخوابم. من احساس می کنم که دیدن این تصاویر کاملا برای کسی که با این قبیل تصاویر به یاد خاطرات دهشتبار خود می افتد و از آن رنج می برد، غیر ضروری است. به همین دلیل است که از دولت استدعا دارم تا در تصمیم خود مبنی بر اعزام سربازان به عراق تجدید نظر نماید."
متن زیر شهادت نامه یکی از قربانیان این فاجعه می باشد.
آواره از خانه به مدت 62 سال تا هنگامی که خودم را بستم...
تو-ری یان(76 ساله)
در سال 1943 زمانیکه 16 ساله بودم، در کارگاهی واقع در پوشان که یونیفرم نظامی تولید می کرد کار می کردم. نمی توانستم کارم را تا ساعت 6 بعد از ظهر تمام کنم بنابراین مجبور بودم تا 9 شب ادامه دهم و سپس به خانه برگردم. در هر صورت، مدیر ژاپنی کارگاه اغلب بصورت اجباری سعی در لمس کردن من داشت. بنابراین مجبور به یافتن مکانی دیگر شدم. در راه خانه، به طور اتفاقی از جلوی درب ایستگاه پلیس پوشان می گذشتم. یکی از پلیسها از من خواست تا وارد ایستگاه شوم. معتقد بودم تا زمانی که خطایی مرتکب نشده ام مسئله ای برایم پیش نخواهد آمد. وارد ایستگاه پلیس شدم و دختران مختلفی را در آنجا دیدم. آنها به ما گفتند که اگر آنجا بمانیم برایمان شغل خوبی پیدا خواهند کرد. در حدود ساعت 11 شب یک وسیله نقلیه نظامی آمد و دو پلیس نظامی ما را سوار ماشین کردند. من ابتدا به وسیله پلیسی برده شدم. ولی پس از آن توسط سربازان هدایت شدم. از سربازی که ما را میبرد پرسیدم ولی او تنها گفت که برای ما شغل خوبی پیدا شده . تا نیمه شب هنوز نمی دانستیم کجا هستیم.
پس از آن به اولین ایستگاه استراحت در یانگدو پوشان رسیدیم. از آنها خواهش کردم مرا به خانه ام بازگردانند به دلیل اینکه هم اکنون شغلی دارم ولی بیهوده بود. 45 زن دیگر در آن ایستگاه بودند و همه کره ای.
دربرابر سربازی که به نظر افسر می آمد مخالفت و پایداری کردم. اما در پایان در همانجا مورد تجاوز قرار گرفتم. بخش های پایینی بدنم تا چند روز به شدت آسیب دیده بودند چونکه سربازانی که به طرفم آمده بودند را پس زده بودم و به همین دلیل وحشیانه و با ضرب و شتم مورد تجاوز قرار گرفتم. مجبور بودم تمام وقت به غیر از وقت غذا سربازان را بپذیرم. به طور میانگین 30 تا 40 سرباز در روز. به ویژه زمانی که کشتی از راه میرسید سربازان بیشتری از حد معمول به سراغم می آمدند. همچنین در روزهای شنبه و یکشنبه سربازان بیشتری را باید سرویس می دادیم. وقتی تعداد سربازان زیادتر از معمول بود فکر می کردم که عقلم را از دست خواهم داد. در طی روزهای شلوغ حتی نمی توانستم تعدادشان را بشمارم. هر که می رفت بعدی بلافاصله می آمد. حتی سربازان زیادی را می پذیرفتم که نه پول و نه بلیط ارتش نشانم می دادند.
در آن ایستگاه هرگز حامله نشدم ولی دو تا از زنان ایستگاه حامله شدند. یکی از آنان در اثر سقط جنین مرد. و دیگری بچه اش کاملا بزرگ شده بود. وی قصد خودکشی داشت ولی سربازی او را یافت و وی را به مکانی دیگر که هرگز نفهمیدیم کجاست منتقل کردند. آنجا هیچ زنی نبود که بچه ای داشته باشد. در دوره عادت ماهانه تنزیب هایی را به عنوان نوار بهداشتی تهیه می دیدیم. از آنها هنگامی که هیچ سربازی برای پذیرش نبود استفاده می کردیم. در هر صورت در طی پریود هم مجبور به پذیرش آنها بودیم، بنابراین زمانی را نمی یافتیم تا از نوار بهداشتی استفاده بریم. به هر حال تا زمانیکه زنده بودیم باید آنها را می پذیرفتیم. اوضاع مخوف و منزجر کننده ی غیر قابل وصفی بود. در طی عادت ماهانه پنبه لوله شده و گاز، درون مهبل خود می گذاشتیم تا بتوانیم مانع از خونریزی شویم و سربازان را بپذیریم. آنهایی که سوزاک گرفته بودند داروی تزریقی به نام 606 داشتند. اگر بازو تکان می خورد جای تزریق به شدت درد می گرفت. در ایستگاه همیشه دچار سوزاک می شدم. حتی بعد از ترک آنجا زمانیکه ضعیف می شدم به سراغم می آمد.
15 روز پس از ورود من به ایستگاه، سعی کردم فرار کنم. ولی مرا گرفتند و سه بار به طور وحشیانه ای پشتم را با تفنگ زدند به طوری که از دهانم خون می آمد. جای زخم ها عفونت کرد و تب سختی گرفتم به طوری که حتی نمی توانستم به پشت بخوابم و با وجود این زخم ها و تب بالایی که داشتم همچنان مجبور به پذیرش سربازان بودم.
گوشت نشیمنگاهم چرک کرد و گندید و تنها آن زمان بود که سربازان مرا به بیمارستان منتقل کردند و گوشت فاسد را بریدند. سه روز برای عمل کارم تعطیل شد. بعد از سه روز زمانی که جراحت هنوز خوب نشده بود و بسیار دردناک بود طوریکه نمیتوانستم حتی به پشت دراز بکشم سربازان به سراغم آمدند. زمان سختی بود. پشتم به قدری درد داشت که نمی توانستم دراز بکشم ولی مجبور بودم سربازان را بپذیرم. بسیار دردآور بود. هر زنی در آن ایستگاه لعنتی قصد فرار داشت ولی وقتی حال و روز مرا دیدند که چگونه کتک خوردم و چه دردی را تحمل کردم هرگز کسی از آن پس فرار نکرد. ما آزادی را نیاموختیم. وقتی که آشوب بزرگی بیرون ایستگاه راه افتاد، بیرون آمدیم و از آزادی سخن به میان آمد. برای بازگشت به خانه پولی نداشتم. بنابراین در رستورانی نزدیک ایستگاه به مدت یک ماه کار کردم و سپس برای کار به رستوران دیگری به مدت یکسال رفتم. پول خود را جمع کردم و به خانه بازگشتم.
مادرم از شدت نا امیدی از من زمانیکه 27 ساله بودم مرد. مادرم به من می گفت " تو در زمانه اشتباهی به دنیا آمدی، بنابراین نتوانستی ازدواج کنی. من تو را با مسئولیت های زیادی ترک می کنم. نمی توانم با تو تا وقتی که ازدواج نکرده ای خداحافظی کنم" من هرگز نمی خواستم ازدواج کنم، بنابراین به تنهایی زندگی کرده ام. پس از اینکه مدتی را در سئول ماندم به شهر پدرم السان در سال 1980 آمدم. شهر مادریم پوشان است ولی آنجا خاطرات روزهای سخت ایستگاه استراحت را برایم زنده نگه می دارد بنابراین نمی توانم به آنجا بازگردم. وضعیت سلامتی من خیلی بد است. زندگی سختی را داشتم و فشار زیادی را از بابت مرضهای مختلفی چون زخم اثنی عشر، ارتوروز، مرض قلبی ناشی از حملات عصبی، مالیخولیا، آسیب تخمدانها و ... تحمل کردم.
آرزو دارم که دوباره به عنوان یک زن به دنیا می آمدم و لحظه های بزرگی را در چنین روزهایی با پدر و مادرم داشتم. به مدرسه می رفتم و با مرد خوبی ازدواج کرده و بچه دار می شدم. بعضی اوقات متعجب از خواب می پرم . چه کسی زندگی مرا اینچنین ویران ساخت؟ برای چه ما کشورمان را از دست دادیم؟ این سوالات مرا حیران کرده و خواب را بر من حرام می سازند. من هنوز هم به آنها فکر می کنم. وقتی که مردم را می بینم که با کودکان خود راه می روند قلبم درد می گیرد. " مردم آن بیرون بچه دارند پس چرا زندگی من اینچنین تیره است؟"
بعد از ویران کردن زندگی دیگرانی چون من، ژاپن همچنان هیچ مسئولیتی را نمی پذیرد. هیچ حس و شعوری ندارد. چگونه می توانند هیچ احساس گناهی نداشته باشند وقتی که این چنین زندگیم را ویران کردند که حتی نمی توانم ازدواج کنم؟ تا زمانی که زنده ام هرگز فراموش نخواهم کرد که بر من چه گذشت. حتی بعد از مرگم نیز، فراموش نخواهم کرد. میخواهم دولت ژاپن تاوان خرابی زندگیم را بپردازد.
باقی شهادت نامه ها را می توانید در این آدرس ببینید:
http://www.womenandwar.net/bbs_eng/index.php?tbl=M04028
منبع:
www.womenandwar.net
Freitag, Juli 30, 2004
Donnerstag, Juli 29, 2004
چند روز پيش داشتم تصاويری را که تلويزيون از غرب سودان نشون میداد نگاه میکردم. وحشتناکه. حدود ۱۰۰۰۰۰ نفر آواره شدن. به کمپهای پناهندگی مثلا پناه آوردن. البته کمپ که نه، توی يه بيابون وسيع هزاران چادر برپا کردن. برای هر ۴۰۰۰ نفر يه پرستار وجود داره. تازه خيلياشون نرسيده به اين محل از بين میرن. روزانه ۱۰ کودک بهخاطر کمبود غذا و بهداشت جان خودشون را از دست میدن. جلوی چشم بچهها پدرانشون را کشتن و به مادرانشون تجاوز کردن. با يه دختر ۱۷ سالهای مصاحبه میشد که بعد از شکنجههای فراوان بهش تجاوز شده بود. و با دختر ۱۰ سالهای که جلوی چشم خودش پدرش را کشته بودن. میگفت خوبه که حالا لااقل مادرش زندهاس.
Dienstag, Juli 27, 2004
حکم اعدام افسانه نوروزی لغو شد. با دخالت مستقيم شاهرودی رييس قوهی قضاييه که حکم را خلاف قانون اعلام کرد. خيلی خوشحالم بهخاطر افسانهنوروزی و اميدوارم که تبريه بشه. ولی دارم فکر میکنم حالا چرا شاهرودی يهدفه اينجوری دلش به حال اين زن سوخت. يا مسایل دیگری دربین بوده؟! قضيهی دادگاه زهرا کاظمی و جنجالی که به پا کردن با اين حکم احمقانهشون؟ خواستن صدای مردم را بخوابونن و افکار عمومی را از دادگاه و حکم منحرف کنن؟! يعنی اینا اينقدر سادهانديشند؟! يا فکر میکنن مردم اينقدر سطحی و احمقند؟! يا شايد هم همهچيز تصادفی بوده و اين حکم به اون حکم هيچ ربطی نداره!؟
Mittwoch, Juli 21, 2004
در حال خواندن کتاب دنيای سوفی نوشتهی يوستين گاردر هستم. يه قسمتش جالب و در عينحال تعجببرانگيزه و اون نظرات ارسطو دربارهی زنهاست. ارسطو معتقد بوده که زنان از جهاتی ناکامل اند. زن مرد ناتمام است. و اينکه زن در توليدمثل نقش منفعل و پذيرا و مرد نقش فعال و بارور را داراست. و بههمين دليل معتقد بوده که کودک فقط خصلتهای مرد را به ارث میبره. به اعتقاد او خصوصيات کودک همه در نطفهی مرد قرار داره. و در واقع این دید نادرست ارسطو از زن و مرد بود که در قرون وسطی چیره بود. میراثی که بدین ترتیب به کلیسا رسید.
و بعد بلافاصله اين مطلب اومده که عينا نقل میکنم:
" البته حيرتآور و تاسفبرانگيز است که مردی از ساير جهات چنان زيرک، در زمينهی رابطهی زن و مرد اين همه اشتباه کند. ولی اين دوچيز را نشان میدهد: اول آنکه ارسطو از قرار معلوم خيلی تجربهی عملی دربارهی زندگی زنان و کودکان نداشت و دوم میرساند هرگاه اجازه داده شود مردان يکهتاز عرصهی علم و حکمت گردند کارها چه اندازه به خطا میرود."
و بعد بلافاصله اين مطلب اومده که عينا نقل میکنم:
" البته حيرتآور و تاسفبرانگيز است که مردی از ساير جهات چنان زيرک، در زمينهی رابطهی زن و مرد اين همه اشتباه کند. ولی اين دوچيز را نشان میدهد: اول آنکه ارسطو از قرار معلوم خيلی تجربهی عملی دربارهی زندگی زنان و کودکان نداشت و دوم میرساند هرگاه اجازه داده شود مردان يکهتاز عرصهی علم و حکمت گردند کارها چه اندازه به خطا میرود."
Dienstag, Juli 20, 2004
Sonntag, Juli 11, 2004
دكتر آقاجری در آخرين جلسهی محاكمه خود:
...وى در دفاعيات خود اتهام اهانت به مراجع و روحانيون را رد کرد و گفت : من در سخنراني همدان گفتم که اسلام تقسيم جامعه به روحاني و جسماني را نمي پذيرد و اين واژه تحت تاثير فرهنگ مسيحيت وارد اسلام شده است .
وى ادامه داد : ما در اسلام ، عالم ديني داريم و جامعه اسلامي به دو گروه معلم و متعلم تقسيم ميشود که رابطه اين دو يک رابطه پويا، دوسويه و تکاملي است .
قاضي اسلامي گفت که شما بايد بگوييد که کدام بخش از جامعه ما اين تلقي را از يک روحاني دارد که او يک فرد آسماني و پاک است ، عرف ما چنين تلقي از روحانيون ندارند و اين تقسيم بندى را شما در ذهن خود داريد.
آقاجرى در پاسخ به اين مطلب قاضي که اين تقسيم بندى را تراوش ذهن وى دانسته بود، گفت : اين تقسيم بندى که از موضع انتقادى صورت گرفته است ، تقسيم بندى من نيست. "من آنچه را که در سخنراني همدان گفته بودم اين بود که ما در اسلام طبقه اى به نام روحاني نداريم ."
آقاجرى ادامه داد : در جامعه ما کساني هستند که معتقدند پوشيدن لباس نوعي قداست در طرف ايجاد ميکند که شفابخش است . رابطه ماندگار و تقدس يک رابطه قديمي است که اسلام با آن مخالف است .
...آقاجرى تقدس را فقط مربوط به ذات خداوند، پيامبر اکرم (ص) و ائمه معصومين دانست و گفت: جز اين ها هيچ کس مقدس نيست ، اگر کسي به يک روحاني اهانت کند به شخص اهانت کرده است نه مقدسات و آن شخص ميتواند به عنوان شاکي خصوصي، از توهين کننده شکايت کند.
...وى همچنين اين اتهام را که گفته آمريکا دشمن ما نيست ، رد کرد و گفت: در متن سخنانم چنين جمله اى وجود ندارد من آمريکا را دشمن ميدانم ولي متعتقدم عده اى از اين دشمن به عنوان حربه اى عليه رقباى داخلي استفاده ميکنند.
آقاجرى افزود : بر فرض اينکه من آمريکا را دشمن ندانم آيا اين جرم به حساب ميآيد؟
آقاجرى در پاسخ به اين اتهام که گفته مجلس خبرگان خود را به يک گروه حمايتي و حتي جناحي تقليل داده است ، گفت: من يک استاد دانشگاه هستم و آيا اظهار نظرم در باره يک نهاد در کشور جرم محسوب ميشود.(متن کامل را در ايران امروز بخوانيد.)
...وى در دفاعيات خود اتهام اهانت به مراجع و روحانيون را رد کرد و گفت : من در سخنراني همدان گفتم که اسلام تقسيم جامعه به روحاني و جسماني را نمي پذيرد و اين واژه تحت تاثير فرهنگ مسيحيت وارد اسلام شده است .
وى ادامه داد : ما در اسلام ، عالم ديني داريم و جامعه اسلامي به دو گروه معلم و متعلم تقسيم ميشود که رابطه اين دو يک رابطه پويا، دوسويه و تکاملي است .
قاضي اسلامي گفت که شما بايد بگوييد که کدام بخش از جامعه ما اين تلقي را از يک روحاني دارد که او يک فرد آسماني و پاک است ، عرف ما چنين تلقي از روحانيون ندارند و اين تقسيم بندى را شما در ذهن خود داريد.
آقاجرى در پاسخ به اين مطلب قاضي که اين تقسيم بندى را تراوش ذهن وى دانسته بود، گفت : اين تقسيم بندى که از موضع انتقادى صورت گرفته است ، تقسيم بندى من نيست. "من آنچه را که در سخنراني همدان گفته بودم اين بود که ما در اسلام طبقه اى به نام روحاني نداريم ."
آقاجرى ادامه داد : در جامعه ما کساني هستند که معتقدند پوشيدن لباس نوعي قداست در طرف ايجاد ميکند که شفابخش است . رابطه ماندگار و تقدس يک رابطه قديمي است که اسلام با آن مخالف است .
...آقاجرى تقدس را فقط مربوط به ذات خداوند، پيامبر اکرم (ص) و ائمه معصومين دانست و گفت: جز اين ها هيچ کس مقدس نيست ، اگر کسي به يک روحاني اهانت کند به شخص اهانت کرده است نه مقدسات و آن شخص ميتواند به عنوان شاکي خصوصي، از توهين کننده شکايت کند.
...وى همچنين اين اتهام را که گفته آمريکا دشمن ما نيست ، رد کرد و گفت: در متن سخنانم چنين جمله اى وجود ندارد من آمريکا را دشمن ميدانم ولي متعتقدم عده اى از اين دشمن به عنوان حربه اى عليه رقباى داخلي استفاده ميکنند.
آقاجرى افزود : بر فرض اينکه من آمريکا را دشمن ندانم آيا اين جرم به حساب ميآيد؟
آقاجرى در پاسخ به اين اتهام که گفته مجلس خبرگان خود را به يک گروه حمايتي و حتي جناحي تقليل داده است ، گفت: من يک استاد دانشگاه هستم و آيا اظهار نظرم در باره يک نهاد در کشور جرم محسوب ميشود.(متن کامل را در ايران امروز بخوانيد.)
Samstag, Juli 10, 2004
-اين عجيب نيست که توی دستشويی داريد فين میکنيد و يکدفعه ياد سمبوسههای تندی ميافتيد که حدود ۷،۸ سال پيش همسايهی بنگلادشيتون در تهران براتون مياورد؟!
-ساعت حدود ۱۱.۲۰ صبح است.منتظريد تا برادرتون از زير دوش بياد بيرون که بريد دانشگاه. يادتونه که حدود ۱۰ دقيقهی ديگه بايد آنتیبيوتيکتون را بخوريد و میدونيد که خيلی مهمه که بايد سروقت بخوريد.... ساعت ۱۲است داريد از خونه ميريد بيرون، يه نگاه به همهجا ميندازيد که يهموقع چيزی را فراموش نکرده باشيد. نگاهتون ميافته به بستهی قرص، با آرامش میگيد که: خوب قرصم را که خوردم و لازم نيست قرص را باخودم ببرم، چون تا ۱۱.۲۰ شب ديگه حتما خونم..... ساعت ۱۴:۳۰ است. در کتابخونهی دانشگاه نشستيد و شروع میکنيد به درسخوندن که يهدفعه يادتون به قرص ميافته و بدجوری شک میکنيد که قرص را نخورديد. چون هرچی فکر میکنيد يادتون نمياد که بستهی قرص را برداشتهايد و از توش يهدونه قرص دراورديد. تازه اصلا هم يادتون نمياد که قرص را کجا خورديد و با چی. مثلا کنار يخچال با يه ليوان آب پرتقال مثل شب قبل يا با آب مثل روز قبل. حالا ديگه تقريبا مطمئن هستيد که قرص را نخورديد.
با خودتون فکر میکنيد: پس چرا اونموقع که داشتم از خونه ميومدم بيرون و نگاهم به بستهی قرص افتاد،فکر کردم خوردم و اصلا يادم نيفتاد که نخوردم؟؟؟
بعععله، عصر که برمیگرديد خونه، بستهی قرص را نگاه میکنيد و میبينيد که نخورديد.
يهخورده عجيب نيست؟!
بيماری خاصی را میشناسيد که اين علايم را داشته باشه!؟
-ساعت حدود ۱۱.۲۰ صبح است.منتظريد تا برادرتون از زير دوش بياد بيرون که بريد دانشگاه. يادتونه که حدود ۱۰ دقيقهی ديگه بايد آنتیبيوتيکتون را بخوريد و میدونيد که خيلی مهمه که بايد سروقت بخوريد.... ساعت ۱۲است داريد از خونه ميريد بيرون، يه نگاه به همهجا ميندازيد که يهموقع چيزی را فراموش نکرده باشيد. نگاهتون ميافته به بستهی قرص، با آرامش میگيد که: خوب قرصم را که خوردم و لازم نيست قرص را باخودم ببرم، چون تا ۱۱.۲۰ شب ديگه حتما خونم..... ساعت ۱۴:۳۰ است. در کتابخونهی دانشگاه نشستيد و شروع میکنيد به درسخوندن که يهدفعه يادتون به قرص ميافته و بدجوری شک میکنيد که قرص را نخورديد. چون هرچی فکر میکنيد يادتون نمياد که بستهی قرص را برداشتهايد و از توش يهدونه قرص دراورديد. تازه اصلا هم يادتون نمياد که قرص را کجا خورديد و با چی. مثلا کنار يخچال با يه ليوان آب پرتقال مثل شب قبل يا با آب مثل روز قبل. حالا ديگه تقريبا مطمئن هستيد که قرص را نخورديد.
با خودتون فکر میکنيد: پس چرا اونموقع که داشتم از خونه ميومدم بيرون و نگاهم به بستهی قرص افتاد،فکر کردم خوردم و اصلا يادم نيفتاد که نخوردم؟؟؟
بعععله، عصر که برمیگرديد خونه، بستهی قرص را نگاه میکنيد و میبينيد که نخورديد.
يهخورده عجيب نيست؟!
بيماری خاصی را میشناسيد که اين علايم را داشته باشه!؟
Donnerstag, Juli 08, 2004
تا آفتابي ديگر
رهروان خسته را احساس خواهم داد
ماه هاي ديگري در آسمان كهنه خواهم كاشت
نورهاي تازه اي در چشم هاي مات خواهم ريخت
لحظه ها را در دو دستم جاي خواهم داد
سهره ها را از قفس پرواز خواهم داد
چشم ها را باز خواهم كرد
خواب ها را در حقيقت روح خواهم داد
ديده ها را از پس ظلمت به سوي ماه خواهم خواند
نغمه ها را در زبان چشم خواهم كاشت
گوش ها را باز خواهم كرد
آفتاب ديگري در آسمان لحظه خواهم كاشت
لحظه ها را در دو دستم جاي خواهم داد
سوي خورشيدي دگر پرواز خواهم كرد
خسرو گلسرخی
--------------------------------------------------------------------------------
اینم از ۱۸ تیر، فقط به چند بیانیه ختم شد و اتفاقی نیفتاد. شاید اینجوری بهتر باشه، وقتی نمیتونیم کاری کنیم فقط سعی کنیم یادش را زنده نگه داریم و یادمون نره که پنج سال پیش با دانشجویان چه کردند.
…امروز جنبش دانشجويی ايران با نفی هر نوع خشونت طرفدار مشی مسالمت آميز و دمكراتيك برای رسيدن به جامعه ای مبتنی بر رعايت حقوق انسانی است. معتقديم از دل خشونت، ايمان و اخلاق بر نمی خيزد و با سركوب و زندان نمی توان حقانيت ايدئولوژی های سركوبگر و توتاليتر را اثبات نمود...
( بيانيه انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه صنعتی اميركبير پيرامون سالگرد ١٨ تيرماه)
...امروز صداها خاموش است نه پژواكی از خانه ملت به گوش ميرسد و نه فريادی از جانب ملت اما زنگها به صدا در آمدهاند. روزگار تحديد آزادی و تهديد مردم گذشته است. ١٨ تيرها فراموش نخواهند شد حتی اگر چنين تراژدیهای بزرگی به مضحكه ريش تراشی پايان يافته تلقی شوند...
(بيانيه شورای مركزی دفتر تحكيم وحدت به مناسبت سالگرد ١٨ تير)
--------------------------------------------------------------------------------
اینم یه مصاحبه با بابک امیرخسروی در مورد عملکرد ۷ سالهی خاتمی و اصلاحطلبان. یهکمی طولانیه. ولی جالبه. اگه حوصله کنید، وقت بذارید و بخونیدش! دوست داشتید نظرتون را هم بگید.
ارزيابی اصلاحات(مصاحبه با ماهنامه آفتاب)
رهروان خسته را احساس خواهم داد
ماه هاي ديگري در آسمان كهنه خواهم كاشت
نورهاي تازه اي در چشم هاي مات خواهم ريخت
لحظه ها را در دو دستم جاي خواهم داد
سهره ها را از قفس پرواز خواهم داد
چشم ها را باز خواهم كرد
خواب ها را در حقيقت روح خواهم داد
ديده ها را از پس ظلمت به سوي ماه خواهم خواند
نغمه ها را در زبان چشم خواهم كاشت
گوش ها را باز خواهم كرد
آفتاب ديگري در آسمان لحظه خواهم كاشت
لحظه ها را در دو دستم جاي خواهم داد
سوي خورشيدي دگر پرواز خواهم كرد
خسرو گلسرخی
--------------------------------------------------------------------------------
اینم از ۱۸ تیر، فقط به چند بیانیه ختم شد و اتفاقی نیفتاد. شاید اینجوری بهتر باشه، وقتی نمیتونیم کاری کنیم فقط سعی کنیم یادش را زنده نگه داریم و یادمون نره که پنج سال پیش با دانشجویان چه کردند.
…امروز جنبش دانشجويی ايران با نفی هر نوع خشونت طرفدار مشی مسالمت آميز و دمكراتيك برای رسيدن به جامعه ای مبتنی بر رعايت حقوق انسانی است. معتقديم از دل خشونت، ايمان و اخلاق بر نمی خيزد و با سركوب و زندان نمی توان حقانيت ايدئولوژی های سركوبگر و توتاليتر را اثبات نمود...
( بيانيه انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه صنعتی اميركبير پيرامون سالگرد ١٨ تيرماه)
...امروز صداها خاموش است نه پژواكی از خانه ملت به گوش ميرسد و نه فريادی از جانب ملت اما زنگها به صدا در آمدهاند. روزگار تحديد آزادی و تهديد مردم گذشته است. ١٨ تيرها فراموش نخواهند شد حتی اگر چنين تراژدیهای بزرگی به مضحكه ريش تراشی پايان يافته تلقی شوند...
(بيانيه شورای مركزی دفتر تحكيم وحدت به مناسبت سالگرد ١٨ تير)
--------------------------------------------------------------------------------
اینم یه مصاحبه با بابک امیرخسروی در مورد عملکرد ۷ سالهی خاتمی و اصلاحطلبان. یهکمی طولانیه. ولی جالبه. اگه حوصله کنید، وقت بذارید و بخونیدش! دوست داشتید نظرتون را هم بگید.
ارزيابی اصلاحات(مصاحبه با ماهنامه آفتاب)
Mittwoch, Juli 07, 2004
مملکت صاحاب نداره....
ماجرای فرودگاه امامخمينی تموم شد، حالا موضوع داغ انتقال محل نمايشگاه بينالمللیست. یهطرف دعوا شورایشهر و طرف دیگه وزارت بازرگانی و شرکت نمایشگاههای بینالمللیست. شورایشهر میگه امکان انتقال اماکنعمومی -در صورتی که برای شهروندان مزاحمت ايجاد کنن- با شورای شهرست. گفتنیست که شهردار هم بهشدت پشت شورایشهرست. اون طرف دعوا میگه طبق پيگيریهای حقوقی اين مصوبه شامل نمايشگاه بينالمللیتهران نمیشه. از یه طرف دیگه مثل اينکه تصميمگيری با فرمانداریست. و اگه فرمانداری اينکار را خارج از اختيارات شورایشهر تشخيص بده، شورایشهر بايد مصوبه را پس بگيره. حالا جالبيش اينجاس که هنوز معلوم نيست که شهرداری اختيار انجام اينکار را داره يا نه، اومده واسه خودش جای نمايشگاه را انتخاب کرده، مشاور آورده و مشاور داره طراحی میکنه...
حالا شما بگين صاحاب داره!؟
ماجرای فرودگاه امامخمينی تموم شد، حالا موضوع داغ انتقال محل نمايشگاه بينالمللیست. یهطرف دعوا شورایشهر و طرف دیگه وزارت بازرگانی و شرکت نمایشگاههای بینالمللیست. شورایشهر میگه امکان انتقال اماکنعمومی -در صورتی که برای شهروندان مزاحمت ايجاد کنن- با شورای شهرست. گفتنیست که شهردار هم بهشدت پشت شورایشهرست. اون طرف دعوا میگه طبق پيگيریهای حقوقی اين مصوبه شامل نمايشگاه بينالمللیتهران نمیشه. از یه طرف دیگه مثل اينکه تصميمگيری با فرمانداریست. و اگه فرمانداری اينکار را خارج از اختيارات شورایشهر تشخيص بده، شورایشهر بايد مصوبه را پس بگيره. حالا جالبيش اينجاس که هنوز معلوم نيست که شهرداری اختيار انجام اينکار را داره يا نه، اومده واسه خودش جای نمايشگاه را انتخاب کرده، مشاور آورده و مشاور داره طراحی میکنه...
حالا شما بگين صاحاب داره!؟
Dienstag, Juli 06, 2004
میگم بدم نيست که آدم يکی دو روزی خونه مونده باشه، حسابی خونه داری و آشپزی کرده باشه، بعد روز بعدش که از خستگی و گرسنگی مثل مرده مياد خونه و فکر میکنه که حالا چی سرهم کنه، يهدفعه در يخچال را که وا میکنه، به به، چی میبینه، غذاهای رنگارنگ،البته نصفهنیمه( همینم خودش نعمتیه)، تازه میتونه انتخاب هم کنه، که کدوم را میخواد. ولی بعد تصمیم میگیره که همه را باهم بخوره، البته یکی پس از دیگری. چون با یکیش عمرا سیر بشه. ولی فردا باز روز از نو و روزی از نو. ولی بیخیال، فعلا امشب را عشقه!!!
Freitag, Juli 02, 2004
الکی الکی يونان از چک برد، رفت فينال. شاخ درآورديم. اين گزارشگر تلويزيون آلمان هم واقعا سنگ تموم گذاشت برای يونانیها. آقا همچين داد میزد وقتی که يونان گل را زد که انگار آلمانه که داره میره فينال. خودشو کشت که يک مربی آلمانی تيم يونان را برای اولينبار به فينال قهرمانی اروپا رسوند. و بعدش هم خودشون را خفه کردن که حالا دو نفر آلمانی در فينال حضور دارن. يکی همين مربی يونان، يکی هم داور مسابقهی فينال. حيف شد ولي، نه!! البته بحث اون پنالتی هم هست که میگن داور برای چک نگرفت.
Abonnieren
Posts (Atom)